در صورتی که اشکالی در ترجمه می بینید می توانید از طریق شماره زیر در واتساپ نظرات خود را برای ما بفرستید
09331464034یک متخصص مغز و اعصاب فاش کرد که چگونه متفاوت فکر کنیم
In the last decade a <strong>revolution</strong> has occurred In the way that scientists think about the brain.
در دهه گذشته <strong>تحولی</strong> در روشی که دانشمندان درباره مغز تصور می کردند، ایجاد شد.
We now know that the <strong>decisions</strong> humans make can be traced to the firing patterns of neurons in specific parts of the brain.
ما حالا می دانیم که میتوان <strong>تصمیماتی</strong> که انسانها می گیرند را ردیابی کرد تا به الگوهای ارسال شده از اعصاب در بخش خاصی از مغز رسید.
These <strong>discoveries</strong> have led to the field known as neuroeconomics, which studies the brain's secrets to success in an economic environment that demands innovation and being able to do things differently from competitors .
این <strong>کشفیات</strong> منجر به رشته ای به نام اقتصاد عصبی شده که در آن اسرار مغز برای موفقیت در یک محیط اقتصادی که نیازمند مشارکت و توانمندی برای انجام چیزها به شکلی متفاوت از رقبا است، مطالعه میکند.
A <strong>brain</strong> that can do this is an iconoclastic one.
<strong>مغزی</strong> که توانایی این کار را دارد از نوع آیکونوکلاست (بت شکن) است.
<strong>Briefly</strong>, an iconoclast is a person who does something that others say can't be done.
<strong>به طور خلاصه</strong> یک آیکونوکلاست، شخصی است که کاری انجام میدهد که دیگران می گویند نمی توانند.
This definition implies that iconoclasts are different from other people, but more precisely, it is their brains that are different in three distinct ways: perception, fear response, and <strong>social intelligence</strong>.
این تعریف بیان می کند که آیکونوکلاست ها نسبت به اشخاص دیگر متفاوت هستند اما اگر دقیق تر شویم مغز آنها است که به سه روش متفاوت از دیگران است: درک، پاسخ به ترس و <strong>هوش اجتماعی.</strong>
Each of these three functions <strong>utilizes</strong> a different circuit in the brain.
هر کدام از این سه وظیفه، مدار متفاوتی در مغز <strong>به کار می برند</strong>.
Naysayers might suggest that the brain is irrelevant, that thinking in an original, even revolutionary, way is more a matter of personality than brain <strong>function</strong>.
بدبینان ممکن است بیان کنند که مغز ارتباطی با این موضوع ندارد و فکر کردن در اصل و حتی با ایجاد تحول، بیشتر از اینکه <strong>وظیفه</strong> مغز باشد، یک موضوع شخصی است.
But the <strong>field</strong> of neuroeconomics was born out of the realization that the physicalworkings of the brain place limitations on the way we make decisions.
اما <strong>رشته</strong> اقتصاد عصبی با توجه به این حقیقت به وجود آمد که کارهای فیزیکی که مغز انجام میدهد، روی نحوه تصمیمگیری ما تاثیر می گذارد.
By understanding these <strong>constraints</strong>, we begin to understand why some people march to a different drumbeat.
با درک این <strong>محدودیت</strong> ها ما متوجه می شویم که چرا برخی افراد، ساز ناکوک میزنند. {متفاوت از ما فکر میکنند.}
The first thing to realize is that the brain suffers from limited <strong>resources</strong>.
اولین چیزی که باید درک کنیم این است که مغز از <strong>منابع</strong> محدودی استفاده می کند.
It has a <strong>fixed</strong> energy budget, about the same as a 40 watt light bulb, so it has evolved to work as efficiently as possible.
دارای مقدار انرژی <strong>ثابتی</strong> در حدود یک لامپ روشنایی ۴۰ وات است و تا جایی که بتواند سعی میکند با بازدهی بالا کار کند.
This is where most people are <strong>impeded</strong> from being an iconoclast.
همین جاست که اکثر افراد از آکونوکلاست بودن <strong>باز می مانند</strong>.
For example, when confronted with information streaming from the eyes, the brain will <strong>interpret</strong> this information in the quickest way possible.
به عنوان مثال، وقتی که مغز با اطلاعاتی که از چشم ها به آن رسیده روبه رو می شود، این اطلاعات را به سریع ترین روش ممکن <strong>تفسیر می کند</strong>.
Thus it will draw on both past <strong>experience</strong> and any other source of information, such as what other people say, to make sense of what it is seeing.
بنابراین، هم در <strong>تجربیات</strong> گذشته و هم روی منابع اطلاعاتی دیگری مانند آنچه که افراد دیگر گفته اند؛ جستجو می کند تا از آنچه که دیده یک مفهوم معقول بسازد.
This <strong>happens</strong> all the time.
این کار، مدام <strong>اتفاق می افتد</strong>.
The brain takes <strong>shortcuts</strong> that work so well we are hardly ever aware of them.
مغز، <strong>میانبرهایی</strong> برای کار کردن خود ایجاد می کند که ما به سختی حتی از از وجود آنها آگاه می شویم.
We think our <strong>perceptions</strong> of the world are real, but they are only biological and electrical rumblings.
ما فکر میکنیم <strong>ادراک</strong> ما از جهان، واقعی است اما این ادراک، فقط لرزش های الکتریکی و بیولوژیکی است.
Perception is not <strong>simply</strong> a product of what your eyes or ears transmit to your brain.
ادراک <strong>صرفاً</strong> محصول آنچه که چشم های شما یا گوش های شما به مغزتان منتقل می کند، نیست.
More than the physical <strong>reality</strong> of photons or sound waves, perception is a product of the brain.
ادراک بیشتر از <strong>واقعیت</strong> فیزیکی فوتون ها یا موج های صدا، محصول مغز است.
Perception is <strong>central</strong> to iconoclasm.
ادراک <strong>محور</strong> آکونوکلاسم است.
Iconoclasts see things <strong>differently</strong> to other people.
آکونوکلاست ها چیزها را <strong>متفاوت</strong> از دیگر افراد می بینند.
Their brains do not fall into efficiency pitfalls as much as the average person's brain.
مغزهای آنها، وارد <strong>تله</strong> های بهره وری به اندازه مغز اکثر افراد دیگر نشده است.
Iconoclasts, either because they were born that way or through learning, have found ways to work around the <strong>perceptual</strong> shortcuts that plague most people.
آکونوکلاست ها، به این علت که به این صورت به دنیا آمده اند یا از طریق یادگیری، روشهایی را پیدا کردهاند که روی میانبر های <strong>ادراکی</strong> که بین اکثر مردم سرایت کرده، کار کنند.
Perception is not something that is <strong>hardwired</strong> into the brain.
ادراک، چیزی نیست که به مغز <strong>باسیم متصل شده باشد</strong>.
It is a learned process, which is both a curse and an <strong>opportunity</strong> for change.
بلکه یک فرآیند یاد گرفته شده است که می تواند هم یک نفرین و هم یک <strong>فرصت</strong> برای تغییر باشد.
The brain <strong>faces</strong> the fundamental problem of interpreting physical stimuli from the senses.
مغز با مشکلات اساسی تفسیر مجرک های جسمی ناشی از احساسات <strong>روبه رو است</strong>.
Everything the brain sees, hears, or touches has multiple <strong>interpretations</strong>.
هر چیزی که مغز می بیند می شنود یا لمس میکند، <strong>تفسیرهای</strong> متفاوتی دارند.
The one that is <strong>ultimately</strong> chosen is simply the brain's best theory.
تفسیری که <strong>نهایتا</strong> انتخاب میشود صرفاً بهترین تئوری مغز است.
In technical terms, these <strong>conjectures</strong> have their basis in the statistical likelihood of one interpretation over another and are heavily influenced by past experience and, importantly for potentialiconoclasts, what other people say.
با عبارات تخصصی می توان گفت ریشه این <strong>حدس و گمان ها</strong> در احتمال آماری یک تفسیر نسبت به سایر تفسیر ها قرار دارد که به شدت تحت تأثیر تجربیات گذشته و بالاخص برای افرادی که بالقوه آیکونوکلاست هستند، تحت تاثیر چیزی است که دیگران میگویند.
The best way to see things differently to other people is to bombard the brain with things it has <strong>never</strong> <strong>encountered</strong> before.
بهترین روش برای این که چیز ها را متفاوت از دیگران ببینیم این است که مغز را با چیزهایی که قبلاً با آن <strong>روبرو نشده بوده</strong> بمباران کنیم.
Novelty releases the perceptual process from the chains of past <strong>experience</strong> and forces the brain to make new judgments .
به این ترتیب، فرایند ادراک از زنجیرههای <strong>تجربیات</strong> گذشته رها شده و مغز را مجبور می کند، قضاوت های جدیدی داشته باشد.
Successful iconoclasts have an extraordinary willingness to be <strong>exposed</strong> to what is fresh and different.
آیکونو کلاست های موفق، خواسته های غیر عادی دارند که که به نحوی <strong>در معرض</strong> چیزهایی که جدید و متفاوت است، <strong>قرار گرفته </strong><strong>است</strong>.
Observation of iconoclasts shows that they embrace novelty while most people <strong>avoid</strong> things that are different.
بررسی آیکونوکلاست ها نشان می دهد که آنها از نوظهوری، استقبال میکنند در حالیکه اکثر مردم از چیزهایی که متفاوت باشند، <strong>پرهیز میکنند</strong>.
The problem with novelty, however, is that it tends to <strong>trigger</strong> the brain's fear system.
مشکلی که همراه با نوظهوری وجود دارد این است که نوظهوری، سیستم ترس مغز را <strong>فعال میکند</strong>.
Fear is a major <strong>impediment</strong> to thinking like an iconoclast and stops the average person in his tracks.
ترس، بزرگ ترین <strong>مانع</strong> برای فکر کردن شبیه یک آیکونوکلاست و بیشتر مردم را در پیگیری شان متوقف می کند.
There are many types of fear, but the two that inhibit iconoclastic thinking and people generally find difficult to deal with are fear of uncertainty and fear of public <strong>ridicule</strong>.
انواع مختلفی از ترس وجود دارد اما دو نوع که آیکونوکلاست ها را از فکر کردن منع می کند و معمولاً مردم مقابله با آن را مشکل می دانند، ترس از عدم اطمینان و ترس از <strong>تمسخر</strong> عمومی است.
These may seem like <strong>trivial</strong> phobias.
به نظر می رسد که آنها بیشتر شبیه فوبیاهای <strong>بدیهی</strong> باشند.
But fear of public speaking, which everyone must do from time to time, <strong>afflicts</strong> one-third of the population.
اما ترس از حرف مردم که هر کسی باید نسبت به زمان خودش داشته باشد، یک سوم از جمعیت را <strong>آزرده می کند</strong>.
This makes it too common to be considered a mental <strong>disorder</strong>.
این میزان برای اینکه <strong>اختلال</strong> روانی در نظر گرفته شود، بیش از حد متداول است.
It is simply a common <strong>variant</strong> of human nature, one which iconoclasts do not let inhibit their reactions.
پس صرفاً یک <strong>متغیر</strong> مشترک در ذات انسان است که اینوکلاست ها به آن اجازه نمی دهند، مانع واکنش های شان شود.
Finally, to be successful iconoclasts, <strong>individuals</strong> must sell their ideas to other people.
نهایتاً برای آیکونوکلاست موفق شدن، <strong>اشخاص</strong> باید ایدههای خودشان را به دیگران بفروشند.
This is where social intelligence <strong>comes in</strong>.
اینجاست که هوش اجتماعی <strong>به کار می آید</strong>.
Social intelligence is the ability to understand and <strong>manage</strong> people in a business setting.
هوش اجتماعی، توانایی درک و <strong>مدیریت</strong> افراد در یک محیط تجاری است.
In the last decade there has been an explosion of knowledge about the social brain and how the brain works when groups <strong>coordinate</strong> decision making.
در دهه گذشته، انفجاری از دانش درباره ذهن اجتماعی و اینکه چطور مغز زمانی که گروه ها، تصمیم گیری را <strong>هماهنگ می کنند</strong>، کار میکند، به وجود آمد.
Neuroscience has revealedwhich brain circuits are responsible for functions like understanding what other people think, <strong>empathy</strong>, fairness, and social identity.
علم اعصاب فاش کرد که مدارهای مغزی، مسئول انجام وظایفی مثل فهم آنچه که افراد دیگر فکر می کنند، <strong>همدردی</strong>، انصاف و هویت اجتماعی است.
These brain regions play key roles in whether people <strong>convince</strong> others of their ideas.
این نواحی مغزی، نقشهای کلیدی را در این که آیا مردم می توانند دیگران را نسبت به عقایدشان <strong>متقاعد کنند</strong>، ایفا میکند.
Perception is important in social <strong>cognition</strong> too.
ادراک در <strong>شناخت</strong> اجتماعی نیز مهم است.
The perception of someone's enthusiasm,or reputation, can make or break a <strong>deal</strong>.
درک از اشتیاق یک نفر یا اعتبار آن می تواند یک <strong>معامله</strong> را برقرار کرده یا آن را از بین ببرد.
Understanding how perception becomes <strong>intertwined</strong> with social decision making shows why successful iconoclasts are so rare.
فهم این که چطور ادراک با تصمیم گیری اجتماعی <strong>در هم تنیده می شود</strong>، نشان می دهد چرا آیکونوکلاست های موفق، انقدر نادر هستند.
Iconoclasts create new <strong>opportunities</strong> in every area from artistic expression to technology to business.
آیکونو کلاست ها، <strong>فرصت های</strong> جدیدی را در هر زمینه ای از ایده های هنری گرفته تا تکنولوژی و حتی تجارت خلق می کنند.
They supply <strong>creativity</strong> and innovation not easily <strong>accomplished</strong> by committees .
آنها <strong>خلاقیت</strong> و نوآوری ارائه می دهند که به راحتی توسط جمعی از انسان ها نیز تکمیل نمی شود.
<strong>Rules</strong> aren't important to them.
<strong>قوانین</strong> برای آنها اهمیتی ندارد.
Iconoclasts face alienation and <strong>failure</strong>, but can also be a major asset to any organization
آیکونو کلاست ها با بیزاری و <strong>شکست</strong> روبرو می شوند اما می توانند حتی یک دارایی ارزشمند برای هر سازمان می باشند.
It is <strong>crucial</strong> for success in any field to understand how the iconoclastic mind works.
برای موفقیت در هر زمینه ای، فهم اینکه چطور ذهن آیکونوکلاستیک، کار می کند، <strong>ضروری</strong> است.
Questions 27-31
Choose the correct letter A. B. C or D.
Write the correct letter in boxes 27-31 on your answer sheet.
27. Neuroeconomics is a field of study which seeks to
A. cause a change in how scientists understand brain chemistry.
B. understand how good decisions are made in the brain.
C .understand how the brain is linked to achievement in competitive fields.
D. trace the specific firing patterns of neurones in different areas of the brain.
28. According to the writer, iconoclasts are distinctive because
A. they create unusual brain circuits.
B. their brains function differently.
C. their personalities are distinctive.
D. they make decisions easily.
29. According to the writer, the brain works efficiently because
A. it uses the eyes quickly.
B. it interprets data logically.
C. it generates its own energy.
D. it relies on previous events.
30. The writer says that perception is
A. a combination of photons and sound waves.
B. a reliable product of what your senses transmit.
C. a result of brain processes.
D. a process we are usually conscious of.
31. According to the writer an iconoclastic thinker
A. centralizes perceptual thinking in one part of the brain.
B. avoids cognitive traps.
C. has a brain that is hardwired for learning.
D. has more opportunities than the average person.
Questions 32-37
Do the following statements agree with the claims of the writer in Reading Passage 3?
In boxes 32-37 on your answer sheet, write:
YES it the statement agrees with the claims of the writer
NO it the statement contradicts the claims of the writer
NOT GIVEN it is impossible to say what the writer thinks about this
32. Exposure to different events forces the brain to think differently.
33. iconoclasts are unusually receptive to new experiences.
34. Most people are too shy to try different things.
35. If you think in an iconoclastic way, you can easily overcome fear.
36. When concern about embarrassment matters less, other fears become irrelevant.
37. Fear of public speaking is a psychological illness.
Questions 38-40
Complete each sentence with the correct ending, A-E, below
Write the correct letter A-E, in boxes 38-40 on your answer sheet.
38. Thinking like a successful iconoclast is demanding because it.
39. The concept of the social brain is useful to iconoclasts because it.
40. Iconoclasts are generally an asset because their way of thinking.
A. requires both perceptual and social intelligence skills.
B. focuses on how groups decide on an action.
C. works in many fields, both artistic and scientific.
D. leaves one open to criticism and rejection.
E. involves understanding how organizations manage people.
هنوز نظری درج نشده است!