Neuroaesthetics

عصب شناسی

Neuroaesthetics

 

An <strong>emerging</strong> discipline called neuroaesthetics is seeking to bring scientific objectivity to the study of art, and has already given us a better understanding of many masterpieces.
یک رشته <strong>نوظهور</strong> به نام نورواستیکزیک در پی آن است که عینیت علمی را در مورد مطالعه هنر به ارمغان بیاورد، و در حال حاضر درک بهتری از بسیاری از شاهکارها به ما داده است.

<strong>The blurred imagery</strong> of Impressionist paintings seems to stimulate the brain's amygdala, for instance.
به نظر می رسد که<strong> تصاویر تار</strong> و نقاشی های امپرسیونیست باعث تحریک آمیگدالای مغز می شود.

Since the amygdala plays a <strong>crucial role</strong> in our feelings, that finding might explain why many people find these pieces so moving.
از آنجا که آمیگدالا<strong> نقشی اساسی</strong> در احساسات ما بازی می کند، این یافته ممکن است این موضوع را توضیح دهد که چرا بسیاری از مردم این تکه ها را بسیار متحرک می دانند.

 

Could <strong>the same approach</strong> also shed light on abstract twentieth-century pieces, from Mondrian's geometrical blocks of colour, to Pollock's seemingly haphazard arrangements of splashed paint on canvas? Sceptics believe that people claim to like such works simply because they are famous.
آیا <strong>همین رویکرد </strong>می تواند تکه های انتزاعی مربوط به قرن بیستم ، از بلوک های رنگی هندسی موندریان، تا آرایش های به ظاهر تصادفی پولاک از پاشیده شدن رنگ روی بوم را روشن کند؟ افراد بدبین معتقدند که مردم ادعا می کنند که چنین آثاری را فقط به دلیل معروف بودن دوست دارند.

We <strong>certainly</strong> do have an inclination to follow the crowd.
ما <strong>مطمئناً</strong> تمایل داریم تا دنباله رو جمعیت باشیم.

When asked to make <strong>simple perceptual decisions</strong> such as matching a shape to its rotated image, for example, people often choose a definitively wrong answer if they see others doing the same.
به عنوان مثال وقتی از افراد خواسته می شود <strong>تصمیمات ادراکی ساده ای </strong>مانند تطبیق شکل با تصویر چرخانده شده را بگیرند، معمولاً اگر ببینند دیگران همین کار را می کنند، آن ها نیز یک پاسخ کاملاً اشتباه را انتخاب می کنند.

It is easy to <strong>imagine</strong> that this mentality would have even more impact on a fuzzy concept like art appreciation, where there is no right or wrong answer.
به راحتی می توان <strong>تصور کرد </strong>که این ذهنیت حتی بر مفهومی مبهم مانند قدردانی از هنر نیز بیشتر تاثیرگذار است و این اتفاق در جایی که هیچ جواب درست یا غلطی وجود ندارد، بیشتر رخ می دهد.

 

Angelina Hawley-Dolan, of Boston College, Massachusetts, responded to this debate by asking volunteers to view pairs of paintings - either the creations of <strong>famous</strong> abstract artists or the doodles of infants, chimps and elephants.
"آنجلینا هاولی دولان"، از کالج بوستون، ماساچوست، به این بحث پاسخ داد و از داوطلبان خواست که یک جفت نقاشی را مشاهده کنند - یا خلاقیت های هنرمندان<strong> مشهور </strong>آبستره یا نوزادان ابله، شامپانزه ها و فیل ها.

They then had to judge which they <strong>preferred. </strong>
سپس باید قضاوت کنند که کدام یک را <strong>ترجیح می دهند.</strong>

A third of the <strong>paintings</strong> were given no captions, while many were labelled incorrectly -volunteers might think they were viewing a chimp's messy brushstrokes when they were actually seeing an acclaimed masterpiece.  
به حدود یک سوم از <strong>نقاشی ها </strong>به هیچ عنوان زیرنویس و توضیحی داده نشد، در حالی که بسیاری از آنها به شکلی نادرست نیز برچسب گذاری شده بودند - ممکن است داوطلبان تصور کنند که هنگام دیدن یک شاهکار تحسین برانگیز، در حال مشاهده ضربات قلم موی آشپزخانه هستند.

In each set of <strong>trials</strong>, volunteers generally preferred the work of renowned artists, even when they believed it was by an animal or a child.
در هر مجموعه از <strong>آزمایشات</strong>، داوطلبان معمولاً کارهای هنرمندان مشهور را ترجیح می دهند، این اتفاق حتی زمانی که معتقد بودند این کار توسط یک حیوان یا یک کودک انجام شده است نیز صورت می گرفت.

It seems that the <strong>viewer</strong> can sense the artist's vision in paintings, even if they can't explain why.
به نظر می رسد که<strong> بیننده </strong>حتی اگر نتواند دلیل نقاشی را توضیح دهد، می تواند دید هنرمند را در نقاشی ها حس کند.

 

Robert Pepperell, <strong>an artist</strong> based at Cardiff University, creates ambiguous works that are neither entirely abstract nor clearly representational.
رابرت پپرل ، <strong>هنرمندی</strong> مستقر در دانشگاه کاردیف، آثار مبهمی را خلق می کند که نه کاملاً انتزاعی هستند و نه به وضوح بازنمایی پیدا می کنند.

In one study, Pepperell and his <strong>collaborators</strong> asked volunteers to decide how'powerful'they considered an artwork to be, and whether they saw anything familiar in the piece.
در یک مطالعه، پپرل و <strong>همکارانش</strong> از داوطلبان خواستند که تصمیم بگیرند که آنها چطور یک اثر هنری را می بینند و آیا چیزی آشنا در این قطعه می بینند یا خیر.

The longer they took to answer these questions, the more highly they rated the piece under scrutiny, and the greater their <strong>neural activity</strong>.
هرچه مدت زمان بیشتری برای پاسخ دادن به این سوالات  طول بکشد، امتیاز بیشتری را به قطعه مورد بررسی می دهند و <strong>فعالیت عصبی </strong>آنها نیز بیشتر می شود.

It would <strong>seem</strong> that the brain sees these images as puzzles, and the harder it is to decipher the meaning, the more rewarding is the moment of recognition.
<strong>به نظر می رسد </strong>که مغز این تصاویر را به عنوان معما می بیند و رمزگشایی معنای آن برایش دشوارتر می شود که باعث ارزشمندی بیشتر لحظه شناخت شده است.

 

And what about artists such as Mondrian, whose <strong>paintings </strong>consist exclusively of horizontal and vertical lines encasing blocks of colour? Mondrian's works are deceptively simple, but eye-tracking studies confirm that they are meticulously composed, and that simpiy rotating a piece radically changes the way we view it.
و در مورد هنرمندانی مانند موندریان، که <strong>نقاشی های </strong>آنها منحصراً از خطوط افقی و عمودی تشکیل شده و بلوک های رنگی را در بر می گیرد، چه می توان گفت؟ آثار موندریان به شکل فریبنده ای ساده هستند، اما مطالعات ردیابی چشم تأیید می کنند که این اثار به شکل دقیق ساخته شده اند و چرخش ساده یک قطعه به طرز بنیادی نوع دیدن آن را تغییر می دهد.

With the originals<strong>, volunteers'eyes</strong> tended to stay longer on certain places in the image, but with the altered versions they would flit across a piece more rapidly.
با توجه به نسخه های اصلی، <strong>چشمان افراد داوطلب</strong> تمایل داشتند که مدت زمان بیشتری را در قسمت های مشخصی از تصویر متمرکز کنند، اما با نسخه های تغییر یافته، آن ها بررسی یک قطعه را سریع تر انجام می دهند.

<strong>As a result</strong>, the volunteers considered the altered versions less pleasurable when they later rated the work.
<strong>در نتیجه </strong>پس از امتیاز دهی به کارها، داوطلبان نسبت به نسخه های تغییر شکل یافته احساس خوب کمتری داشتند.

 

<strong>In a similar study</strong>, Oshin Vartanian of Toronto University asked volunteers to compare original paintings with ones which he had altered by moving objects around within the frame.
<strong>در مطالعه ای مشابه </strong>، "اوشین وارتانیان" از دانشگاه تورنتو از داوطلبان خواست که نقاشی های اصلی را با نقاشی هایی که با حرکت اشیا به داخل قاب تغییر یافته بودند، مقایسه کنند.

He found that almost everyone preferred the original, whether it was a Van Gogh <strong>still life</strong> or an abstract by Miro.
وی دریافت که تقریباً همه ی افراد، نقاشی اصل را ترجیح می دهند، فرقی نیز ندارد که این کالای اصل <strong>سبک زندگی </strong>ون گوگ باشد و یا چکیده مقاله ای از میرو.

Vartanian also found that <strong>changing</strong> the composition of the paintings reduced activation in those brain areas linked with meaning and interpretation.
وارتانیان همچنین دریافت که <strong>تغییر</strong> ترکیب نقاشی ها باعث کاهش فعالیت در مناطق مغزی مرتبط با معنی و تفسیر می شود.

 

In another <strong>experiment,</strong> Alex Forsythe of the University of Liverpool analysed the visual intricacy of different pieces of art, and her results suggest that many artists use a key level of detail to please the brain.
در <strong>آزمایشی</strong> دیگر، الکس فورسایث از دانشگاه لیورپول، پیچیدگی بصری آثار مختلف هنری را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و نتایج حاکی از آن بود که بسیاری از هنرمندان از یک سطح جزئی برای جلب رضایت مغز استفاده می کنند.

Too little and the work is <strong>boring</strong>, but too much results in a kind of 'perceptual overload', according to Forsythe.
به گفته "فورثیث" ، کار خیلی کم، <strong>خسته کننده </strong>است، اما بیش از حد زیاد نیز منجر به نوعی "ادراک مضاعف" می شود.

What's more, appealing pieces both abstract and representational, show signs of'fractals' - repeated motifs recurring in different scales, "ractals are common throughout <strong>nature</strong>, for example in the shapes of mountain peaks or the branches of trees.
علاوه بر این، موضوعات و موارد جذاب اعم از انتزاعی و نمایشی، نشانه هایی از "فراکتال ها" را نشان می دهند - نقوش تکراری که در مقیاس های مختلف تکرار می شوند، "راکتال ها در سراسر <strong>طبیعت</strong> معمول هستند، به عنوان مثال در اشکال قله های کوه یا شاخه های درختان وجود دارند.

It is <strong>possible </strong>that our visual system, which evolved in the great outdoors, finds it easier to process such patterns.
این <strong>امکان</strong> وجود دارد که سیستم بینایی ما، که در فضای باز بسیار عالی تکامل یافته است، پردازش چنین الگوهایی را آسان تر کند.

 

It is also <strong>intriguing</strong> that the brain appears to process movement when we see a handwritten letter, as if we are replaying the writer's moment of creation.
همچنین جالب است که بدانید که مغز گویا با دیدن نامه ای دست نویس، نوعی حرکت و تکاپو را <strong>پردازش می کند </strong>و به نوعی این اتفاق رخ می دهد که گویی لحظه نوشته شدن نامه توسط نویسنده را مجددا بازسازی می کنیم.

This has led some to wonder whether Pollock's works feel so <strong>dynamic </strong>because the brain reconstructs the energetic actions the artist used as he painted.
این باعث شده است که برخی فکر کنند که آیا آثار پولاک چنین <strong>تکاپو و حرکتی </strong>را دارند یا خیر، زیرا مغز اقدامات پرانرژی هنرمند را هنگام نقاشی بازسازی می کند.

This may be down to our <strong>brain'</strong>s 'mirror neurons', which are known to mimic others' actions.
این ممکن است مربوط به "نورون های آینه ای" <strong>مغز</strong> ما باشد، که معروف است اقدامات دیگران را تقلید می کنند.

<strong>The hypothesis</strong> will need to be thoroughly tested, however.
<strong>فرضیه</strong> باید کاملاً آزمایش شود.

It might even be the case that we could use <strong>neuroaesthetic studies</strong> to understand the longevity of some pieces of artwork.
حتی ممکن است اینگونه باشد که بتوانیم از <strong>مطالعات عصب شناسی </strong>به منظور درک قدمت برخی از آثار هنری استفاده کنیم.

While the fashions of the time might shape what is currently popular, works that are best adapted to our visual system may be the most likely to linger once the trends of <strong>previous generations</strong> have been forgotten.
اگرچه مدهای روز در هر زمانی ممکن است آنچه را که در حال حاضر محبوب است، شکل دهند، اما آثاری که به بهترین وجه با سیستم بصری ما سازگار هستند، ممکن است بیشتر از قبل در اثر فراموش شدن روند <strong>نسل های قبلی</strong>، ماندگار شوند.

 

It's still early days for the field of <strong>neuroaesthetics</strong> - and these studies are probably only a taste of what is to come.
تا به حال گام هایی ابتدایی برای رشته <strong>عصب شناسی </strong>زیبایی برداشته شده است - و این مطالعات احتمالاً فقط رایحه و طعمی از آن چیزی هستند که در آینده رخ می دهد.

It would, however, be foolish to <strong>reduce</strong> art appreciation to a set of scientific laws.
اگرچه <strong>کاهش</strong> احترام به هنر به منظور تنظیم مجموعه ای از قوانین علمی احمقانه است.

We shouldn't underestimate the importance of the <strong>style </strong>of a particular artist, their place in history and the artistic environment of their time.
نباید اهمیت <strong>سبک</strong> یک هنرمند خاص، جایگاه او در تاریخ و محیط هنری زمان خود را دست کم بگیریم.

<strong>Abstract</strong> art offers both a challenge a id the freedom to play with different interpretations.
هنر <strong>انتزاعی</strong> آزادی، بازی با تعابیر مختلف را با یک چالش ارائه می دهد.

In some ways, it's not so different to science, where we are <strong>constantly </strong>looking for systems and decoding meaning so that we can view and appreciate the world in a new way.
از برخی جهات، در جایی که ما <strong>دائما</strong> به دنبال سیستم ها و رمزگشایی معنایی هستیم تا بتوانیم جهان را به روشی جدید مشاهده و ارزیابی کنیم، این موضوع با علم تفاوت چندانی ندارد.


Questions & answers

Questions 27-30

Choose the correct letter, A, B, C or D.
Write the correct letter in boxes 27-30 on your answer sheet.
27.  In the second paragraph, the writer refers to a shape- matching test in order to illustrate

A  the subjective nature of art appreciation.
B the reliance of modern art on abstract forms.
C our tendency to be influenced by the opinions of others.
D a common problem encountered when processing visual data.

28.  Angelina Hawley-Dolan’s findings indicate that people

A mostly favour works of art which they know well.
B hold fixed ideas about what makes a good work of art.
C are often misled by their initial expectations of a work of art.
D have the ability to perceive the intention behind works of art.

29.  Results of studies involving Robert Pepperell’s pieces suggest that people

A can appreciate a painting without fully understanding it.
B find it satisfying to work out what a painting represents.
C vary widely in the time they spend looking at paintings.
D generally prefer representational art to abstract art.

30.  What do the experiments described in the fifth paragraph suggest about the paintings of Mondrian?

A They are more carefully put together than they appear.
B They can be interpreted in a number of different ways.
C They challenge our assumptions about shape and colour.
D They are easier to appreciate than many other abstract works.

 


Questions 31-33

Complete the summary using the list of words, A-H, below.
Write the correct letters, A-H, in boxes 31-33 on your answer sheet.


Art and the Brain
The discipline of neuroaesthetics aims to bring scientific objectivity to the study of art. Neurological studies of the brain, for example, demonstrate the impact which Impressionist paintings have on our 31 .................... Alex Forsythe of the University of Liverpool believes many artists give their works the precise degree of 32 .................... which most appeals to the viewer’s brain. She also observes that pleasing works of art often contain certain repeated 33 .................... which occur frequently in the natural world.

A.

interpretation

B.

complexity

C.

emotions

D.

movements

E.

skill

F.

layout

G.

concern

H.

images

 

 

 


Questions 34-39

Do the following statements agree with the views of the writer in Reading Passage 3?
In boxes 34-39 on your answer sheet, write

YES    if the statement agrees with the views of the writer
NO    if the statement contradicts the views of the writer
NOT GIVEN  if there is no information on this

34. Forsythe’s findings contradicted previous beliefs on the function of ‘fractals’ in art.
35. Certain ideas regarding the link between ‘mirror neurons’ and art appreciation require further verification.
36. People’s taste in paintings depends entirely on the current artistic trends of the period.
37. Scientists should seek to define the precise rules which govern people’s reactions to works of art.
38. Art appreciation should always involve taking into consideration the cultural context in which an artist worked.
39. It is easier to find meaning in the field of science than in that of art.


Question 40

Choose the correct letter; A, B, C or D.
Write the correct letter in box 40 on your answer sheet.
40.    What would be the most appropriate subtitle for the article?

   A.   Some scientific insights into how the brain responds to abstract art
   B.   Recent studies focusing on the neural activity of abstract artists
   C.   A comparison of the neurological bases of abstract and representational art
   D.   How brain research has altered public opinion about abstract art



Answers:
27. C
28. D
29. B
30. A
31. C
32. B
33. H
34. NOT GIVEN
35. YES
36. NO
37. NO
38. YES
39. NOT GIVEN
40. A

نظرات کاربران

هنوز نظری درج نشده است!