در صورتی که اشکالی در ترجمه می بینید می توانید از طریق شماره زیر در واتساپ نظرات خود را برای ما بفرستید
09331464034موسیقی و احساسات
Neuroscientist Jonah Lehrer considers the emotional power of music. Why does music make us feel?
"جوناس لرر" دانشمند علوم اعصاب، به قدرت عاطفی موسیقی می پردازد (و این سوال را مطرح می کند که) چرا موسیقی به ما احساس و عواطف را منتقل می کند؟
On the one hand, music is a <strong>purely</strong> abstract art form, devoid of language or explicit ideas.And yet, even though music says little, it still manages to touch us deeply.
از سویی، موسیقی یک شکل<strong> کاملا </strong>هنری و انتزاعی است که عاری از هرگونه زبان یا ایده های صریح است؛ با این وجود حتی اگر موسیقی اطلاعات کمی را هم بیان کند، اما هنوز هم می تواند روح ما را به شکلی عمیق لمس نماید.
When listening to our favourite songs, our body betrays all the <strong>symptoms</strong> of emotional arousal.
در زمان گوش دادن به آهنگ های مورد علاقه خود، بدن ما به تمام <strong>علائم</strong> که نشانگر تحریک عاطفی<strong> </strong>هستند، واکنش نشان می دهد.
<strong>The pupils</strong> in our eyes dilate, our pulse and blood pressure rise, the electrical conductance of our skin is lowered, and the cerebellum, a brain region associated with bodily movement, becomes strangely active.
<strong>مردمک چشم </strong>ما گشاد می شود، نبض و فشار خون بالا می رود، میزان رسانایی الکتریکی پوست کاهش می یابد و مخچه که یک منطقه مغزی مرتبط با حرکات بدن است، به شکل عجیبی فعال می شود.
Blood is even re-directed to the <strong>muscles</strong> in our legs.
حتی خون مجددا به سمت <strong>عضلات</strong> پاها هدایت می شود.
<strong>In other words,</strong> sound stirs us at our biological roots.
<strong>به عبارت دیگر </strong>صدا باعث می شود تا ما به صورت ریشه و بنیادی از نظر بیولوژیکی تحریک شویم.
<strong> </strong>
<strong>A recent paper</strong> in Neuroscience by a research team in Montreal, Canada, marks an important step in repealing the precise underpinnings of ‘the potent pleasurable stimulus’ that is music.
<strong>مقاله اخیر </strong>در حوزه علوم اعصاب که توسط یک تیم تحقیقاتی در مونترال کانادا نوشته شده است، گام مهمی در لغو زیرساخت های دقیق موسیقی که آن را یک "محرک قوی و لذت بخش" معرفی می کند، برداشته است.
<strong>Although</strong> the study involves plenty of fancy technology, including functional magnetic resonance imaging (fMRI) and ligand-based positron emission tomography (PET) scanning, the experiment itself was rather straightforward.
<strong>اگرچه</strong> این پژوهش و مطالعه شامل بسیاری از فناوری های فانتزی از جمله تصویربرداری تشدید کننده مغناطیسی عملکردی و اسکن توموگرافی انتشار پوزیترون که مبتنی بر لیگاند می شود، اما خود آزمایش به خودی خود موضوع ساده ای بود.
After screening 217 <strong>individuals</strong> who responded to advertisements requesting people who experience ‘chills’ to instrumental music, the scientists narrowed down the subject pool to ten.
پس از بررسی و غربالگری 217 <strong>نفر</strong> از افرادی که به تبلیغات واکنش نشان دادند و همچنین افرادی که نسبت به موسیقی با دستگاه شور و احساس احساس خاصی را از خود بروز دادند، آن ها را به 10 نفر محدود کردند.
They then asked the subjects to bring in their playlist of <strong>favourite</strong> songs - virtually every genre was represented, from techno to tango - and played them the music while their brain activity was monitored.
سپس از داوطلبان مورد آزمون خواستند تا پلی لیست آهنگ های <strong>مورد علاقه </strong>خود را ارائه دهند- تقریبا می توان گفت تمامی ژانرهای موسیقی از تکنو تا تانگو وجود داشتند- و در حالی که فعالیت مغزی آن ها کنترل می شد، برایشان موسیقی نیز پخش می شد.
Because the <strong>scientists</strong> were combining methodologies (PET and fMRI), they were able to obtain an impressively exact and detailed portrait of music in the brain.
از آنجایی که <strong>دانشمندان</strong> در حال ترکیب روش های مختلف بودند، توانستند به شکل چشمگیری یک پرتره دقیق از موسیقی (و تاثیر آن) در مغز را به دست آورند.
The first thing they <strong>discovered</strong> is that music triggers the production of dopamine - a chemical with a key role in setting people’s moods - by the neurons (nerve cells) in both the dorsal and ventral regions of the brain.
نخستین چیزی که <strong>کشف کردند </strong>آن بود که موسیقی سبب تولید دوپامین- که یک ماده شیمیایی با نقشی اساسی در تنظیم خلق و خوی افراد می شود- توسط نورون ها در هر دو قسمت پشتی و شکمی مغز می شود.
As these two <strong>regions</strong> have long been linked with the experience of pleasure, this finding isn’t particularly surprising.
از آنجایی که این دو <strong>قسمت</strong> از مغز، مدت ها است که در ارتباط با تجربه لذت بوده اند، این موضوع و یافته تعجب آور نیست.
What is rather more <strong>significant</strong> is the finding that the dopamine neurons in the caudate - a region of the brain involved in learning stimulus-response associations, and in anticipating food and other ‘reward’ stimuli - were at their most active around 15 seconds before the participants’ favourite moments in the music.
آنچه که بیشتر <strong>قابل توجه </strong>است این است که یافته ها نشان می دهند که نورون های دوپامین در منطقه دمی- منطقه ای از مغز که در یادگیری و پاسخ به محرک، پیش بینی غذا و دیگر محرک های پاداشی نقش دارد- در دود 15 ثانیه پیش از لحظه ای که مورد علاقه شرکت کنندگان در موسیقی است، شروع به ترشح دوپامین می کنند.
<strong>The researchers</strong> call this the ‘anticipatory phase’ and argue that the purpose of this activity is to help us predict the arrival of our favourite part.
<strong>محققان</strong> نام این مرحله را "مرحله پیش بینی" گذاشته اند و اینگونه استدلال می کنند که هدف از این فعالیت در واقع کمک به ما در پیش بینی زمان رسیدن به قسمت مورد علاقه مان است.
The question, <strong>of course</strong>, is what all these dopamine neurons are up to.
<strong>البته</strong> سوال اینجا است که تمام این نورون های دوپامین چه کاربردی دارند؟
Why are they so <strong>active </strong>in the period preceding the acoustic climax? After all, we typically associate surges of dopamine with pleasure, with the processing of actual rewards.
چرا آن ها در دوره پیش از اوج گیری صوتی تا این حد <strong>فعال</strong> هستند؟ به هر حال معمولا افزایش دوپامین را با لذت و پردازش پاداش واقعی مرتبط می دانیم.
And yet, this <strong>cluster</strong> of cells is most active when the ‘chills’ have yet to arrive, when the melodic pattern is still unresolved.
و با این حال این <strong>خوشه</strong> سلولی زمانی فعال است که هنوز لرزه ها (به اوج) نرسیده اند و این دقیقا زمانی است که الگوی ملودی هنوز کشف و حل نشده است.
One way to answer the question is to look at the music and not the <strong>neurons</strong>.
یکی از راه های پاسخ به این سوال، نگاه کردن به موسیقی است، نه نگاه کردن به<strong> نورون ها.</strong>
While music can often seem (at least to the outsider) like a labyrinth of intricate patterns, it turns out that the most important part of every song or symphony is when the patterns break down, when the sound becomes <strong>unpredictable</strong>.
در حالی که موسیقی اغلب می تواند (اغل برای خارج از کشور) همچون یک هزارتوی الگویی پیچیده به نظر برسد، اما معلوم می شود که مهم ترین قسمت هر آهنگ یا سمفونی زمانی است که الگوهای نت ها خراب می شوند و صدا (به نوعی)<strong> غیرقابل پیش بینی</strong> می شود.
If the music is too <strong>obvious</strong>, it is annoyingly boring, like an alarm clock.
اگر موسیقی بیش از حد <strong>واضح</strong> باشد، همچون یک ساعت زنگ دار آزار دهنده می شود.
Numerous studies, after all, have demonstrated that dopamine neurons quickly adapt to <strong>predictable</strong> rewards.
به هر حال مطالعات و پژوهش های متعددی نشان داده اند که نورون های دوپامین به سرعت با پاداش های <strong>قابل پیش بینی </strong>سازگاری پیدا می کنند.
If we know what’s going to happen next, then we don’t get <strong>excited.</strong>
اگر بدانیم که در ادامه چه اتفاقی قرار است بیفتد، <strong>هیجان زده </strong>نخواهیم شد.
This is why <strong>composers</strong> often introduce a key note in the beginning of a song, spend most of the rest of the piece in the studious avoidance of the pattern, and then finally repeat it only at the end.
به همین دلیل است که<strong> آهنگ سازان</strong> اغلب در ابتدای آهنگ یک نت اصلی را وارد می کنند، بیشتر قسمت های دیگر را با پرهیز از مطالعه الگو سپری می کنند و سپس در پایان نیز الگو را مجددا تکرار می کنند.
The longer we are denied the pattern we expect, the greater the emotional release when <strong>the pattern</strong> returns, safe and sound.
هرقدر ما را از الگویی که انتظارش را داریم محروم کنند، زمانی که<strong> الگوی</strong> مورد نظر شنیده می شود، احساسات عاطفی ما نیز بیشتر می شود.
<strong>To demonstrate</strong> this psychological principle, the musicologist Leonard Meyer, in his classic book Emotion and Meaning in Music (1956), analysed the 5th movement of Beethoven’s String Quartet in C-sharp minor, Op 131, Meyer wanted to show how music is defined by its flirtation with - but not submission to - our expectations of order.
<strong>برای نشان دادن </strong>این اصل روانشناختی، موسیقی دانی به نام "لئونارد مایر" در کتاب کلاسیک خود، تجزیه و تحلیل حرکت 5 از کوارتت زهی بتهوون در مینور، در تلاش بود تا نشان دهد که موسیقی چگونه تعریف می شود و عشق بازی آن با انتظاراتی که ما از نظر موسیقیایی داریم و نه تسلیم و قابل پیش بینی شدن آن، چگونه است.
Meyer dissected 50 measures (bars) of the <strong>masterpiece,</strong> showing how Beethoven begins with the clear statement of a rhythmic and harmonic pattern and then, in an ingenious tonal dance, carefully holds off repeating it.
"مایر" 50 میله سنجشی از این <strong>شاهکار </strong>را کالبد شکافی کرد و نشان داد که چگونه بتهوون با بیان صریح یک الگوی ریتمیک و هارمونیک آغاز می شود و سپس در یک رقص تونال مبتکرانه با دقت، میزان تکرار آن را متوقف می کند.
What Beethoven does <strong>instead</strong> is suggest variations of the pattern.
<strong>در عوض </strong>آنچه که "بتهوون" انجام می دهد، ارائه تغییرات در الگو است.
Meyer wants to <strong>preserve</strong> an element of uncertainty in his music, making our brains beg for the one chord he refuses to give us.
"مایر" در تلاش است تا یک مولفه عدم اطمینان را در موسیقی خود <strong>حفظ کند </strong>و باعث می شود تا مغز ما برای آکوردی که او حاضر به ارائه آن به ما نیست، التماس کند.
Beethoven <strong>saves</strong> that chord for the end.
بتهوون آن سیم را برای بخش پایانی <strong>کنار می گذارد.</strong>
<strong>According to</strong> Meyer, it is the suspenseful tension of music, arising out of our unfulfilled expectations, that is the source of the music’s feeling.
<strong>طبق گفته </strong>"مایر" این تنش معلق موسیقی است که از انتظارات برآورده نشده ما ناشی می شود و منبع احساسی موسیقی است.
While <strong>earlier theories</strong> of music focused on the way a sound can refer to the real world of images and experiences - its ‘connotative’ meaning - Meyer argued that the emotions we find in music come from the unfolding events of the music itself.
در حالی که<strong> نظریات قبلی</strong> موسیقی متمرکز بر راهی بود که یک صدا می تواند به دنیای واقعی تصاویر و تجربیات برسد- معنای مفهومی آن ارجاع دهد-"مایر" اینگونه اعتقاد داشت احساساتی که ما در موسیقی پیدا می کنیم ناشی از حوادث آشکار خود موسیقی است.
This ‘<strong>embodied meaning’</strong> arises from the patterns the symphony invokes and then ignores.
این "<strong>معنای مجسم</strong>" از الگوهایی که سمفونی آن ها را فراخوانی می کند، ناشی می شود و سپس در ادامه آن ها را نادیده می گیرد.
It is this <strong>uncertainty </strong>that triggers the surge of dopamine in the caudate, as we struggle to figure out what will happen next.
همین <strong>عدم اطمینان </strong>باعث افزایش دوپامین در شرایط دم (تنفس) می شود، زیرا تلاش می کنیم تا بفهمیم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد.
We <strong>can predict</strong> some of the notes, but we can’t predict them all, and that is what keeps us listening, waiting expectantly for our reward, for the pattern to be completed.
می توانیم برخی از نت ها را <strong>پیش بینی کنیم، </strong>اما این موضوع در خصوص همه نت ها صدق نمی کند و این دقیقا همان چیزی است که باعث می شود تا به موسیقی گوش دهیم و منتظر ادامه آن باشیم تا الگوی نت ها کامل شود.
Questions 27-31
Complete the summary below.
Choose NO MORE THAN TWO WORDS from the passage for each answer.
Write your answers in boxes 27-31 on your answer sheet.
The Montreal Study
Participants, who were recruited for the study through advertisements, had their brain activity monitored while listening to their favourite music. It was noted that the music stimulated the brain’s neurons to release a substance called 27 in two of the parts of the brain which are associated with feeling (28)........................... .
Researchers also observed that the neurons in the area of the brain called the (29) ........................... were particularly active just before the participants’ favourite moments in the music - the period known as the (30)............................ Activity in this part of the brain is associated with the expectation of ‘reward’ stimuli such as (31) ........................... .
Questions 32-36
Choose the correct letter, A, B, C or D.
Write the correct letter in boxes 32-36 on your answer sheet
32. What point does the writer emphasise in the first paragraph?
A. how dramatically our reactions to music can vary
B. how intense our physical responses to music can be
C. how little we know about the way that music affects us=
D. how much music can tell us about how our brains operate
33. What view of the Montreal study does the writer express in the second paragraph?
A. Its aims were innovative.
B. The approach was too simplistic.
C. It produced some remarkably precise data.
D. The technology used was unnecessarily complex.
34. What does the writer find interesting about the results of the Montreal study?
A. the timing of participants’ neural responses to the music
B. the impact of the music on participants’ emotional state
C. the section of participants’ brains which was activated by the music
D. the type of music which had the strongest effect on participants’ brains
35. Why does the writer refer to Meyer’s work on music and emotion?
A. to propose an original theory about the subject
B. to offer support for the findings of the Montreal study
C. to recommend the need for further research into the subject
D. to present a view which opposes that of the Montreal researchers
36. According to Leonard Meyer, what causes the listener’s emotional response to music?
A. the way that the music evokes poignant memories in the listener
B. the association of certain musical chords with certain feelings
C. the listener’s sympathy with the composer’s intentions
D. the internal structure of the musical composition
Questions 37-40
Complete each sentence with the correct ending, A-F, below.
Write the correct letter, A-F, in boxes 37-40 on your answer sheet.
37. The Montreal researchers discovered that
38. Many studies have demonstrated that
39. Meyer’s analysis of Beethoven’s music shows that
40. Earlier theories of music suggested that
A. our response to music depends on our initial emotional state.
B. neuron activity decreases if outcomes become predictable.
C. emotive music can bring to mind actual pictures and events.
D. experiences on our past can influence our emotional reaction to music.
E. emotive music delays giving listeners what they expect to hear.
F. neuron activity increases prior to key points in a musical piece.
هنوز نظری درج نشده است!